۷ اسفند ۱۳۸۶

غزل!!

ای دل خيره بخند، روی از او باز متاب
عاشق تشنه فرد، می رود تا لب آب

دل از او سير مشو، رخصتی باز بده
تا بنوشد آبي، در دل كشتی خواب

***

ديده از مهر تهی است، سينه از گرمی شور
سايه در هم ابر، می كشد پنجه به نور

جانگداز است بسي، صورت زخمی عشق
مستی شهرت و نام، برده از سايه شعور

***

آسمان آرام است، روی دريای قشنگ
كودك حادثه جو، قلب طوفانی جنگ

دسته مرغان هوا، سينه بر سينه آب
می زند كودك پست، می زند بر همه سنگ

***

وای از اين ديده سرد، وای از آن بال خيال
ما به آواز خوشيم، او به يك خنده خال

می رود تا ته دشت، می پرد تا سر شاخ
می خورد ميوه مهر، غافل از ميوه كال

***

ای دل تنگ بمير، يا كه شعری بسرا
نوبت بازی توست، وقت هوشياری ما

لب گشا با غزلي، روی من جاری باش
تا بنوشد دل سخت، جرعه ای شعر تو را


ناهيد صابری
تاريخ : ۱۳۷۶/۲/۱۷

هیچ نظری موجود نیست: