۲۸ اسفند ۱۳۸۶

كلاغ

تو هنوز آن كلاغی
كه در آرزوی كبكی

تو زخود خبر نداری
كه چگونه يا چه سبكى

به تو گفته بودم از قبل
كه درون كفش خود باش

برو حل كن اين معما
كه كلاغ يا كه كبكی



ناهيد صابری
تاريخ : ۱۳۸۶/۱۲/۲۸

۶ نظر:

ناشناس گفت...

زیباست و پیامش را خیلی ساده به مخاطبش می رسونه...(از این جهت یک کمی با سیستم مرسوم ایرونی که حرف اصلی را غیر مستقیم و با استعاره ، ایهام و انواع صنایع ادبی بیان میکنه متفاوته...)

برای روز اول سال هم منتظر یک شعر بهاری که اذیتهای نیش و کلاغ را بخشیده باشه هستیم...( شعر با مضمون و موضوع در خواستی هم سروده می شه؟ )

(;

ناشناس گفت...

آدم بعضی وقتها با خودش حرف می زنه . بد برداشت نكنيد.

اگر يكمی بوی بهار بياد اينجا، به روی چشم ، شعر سفارشی هم می گيم..

ناشناس گفت...

عحب سوال خوبی برای سال نو بود...کمی فکر کنم ببینم چه کاره ام!

ناشناس گفت...

دل نشین بود

ناشناس گفت...

امان از دست اين كلاغ ها، حالا شما به بزرگى خود تون ببخشي

ناشناس گفت...

بابا جون، اون كلاغ منم، خودمم. منظورم اين بود كه به قول اين آقا فهيم، از امسال ميخوام خودم باشم، الكى نقش بازى نكنم. همين كه خدا آفريده خوبه. بازم به قول اين آقا فهيم بهتر از يه ليوان قهوه و شكلات swedish چى ميخواى ديگه.