۱۸ اسفند ۱۳۸۶

نگاه

من امشب تا سحر بيدارم ای عشق
به اميد نگاه جانفزايت
كه دستی پيش آرد تا بگيری
گدای دردمند بی نوايت

چنان پروانه های نا شكيبا
به هر سو می زنم پر در هوايت
كجائی تا نشيند نرم نرمك
دل بی پرده پای بارگاهت

منم آن موج خسته مانده بر خاك
كه يك شب روی ساحل باز ماندم
به دريا لحظه لحظه چشم دارم
بفرمايد بسويش باز گردم

مخواه ای عشق ما تنها بميريم
كه تا رخ بر نتابانی نميرم
اسير ديده امساكی تو
اسير بازتابی در ضميرم



ناهيد صابری
تاريخ ويرايش : ۱۳۸۶/۱۲/۱۸

۵ نظر:

ناشناس گفت...

سلام ... نمي دونم اين پيغام بالاخره به دست شما مي رسه يا نه ولي اميدوارم كه برسه ... مي خواستم بگم از اينكه با شما اشنا شدم خيلي خوشحالم و اميدوارم هميشه و در تمام مراحل زندگيتون موفق باشيد .. حتما ً باز بهتون سر مي زنم ... يا حق

ناشناس گفت...

Mamnoon agha Mehdi, khosh hal misham baz ham sar bezanid, az pishnahad haye shoma esteghbal mikonam.

شراره شریعت زاده گفت...

سلام ناهید جان
خوشحالم که می نویسی
خوشحال ترم که می خوانم
موفق باشی دوست من

ناشناس گفت...

mamnoon sharareye aziz.

ناشناس گفت...

ناهید عزیز
شعر هایتان را خواندیم و پسندیدیم...
"... اسیر بازتابی در ضمیرم..." زیبا بود...
شما هم در این امریکای جهانخوار معیشت میکنید؟