من امشب تا سحر بيدارم ای عشق
به اميد نگاه جانفزايت
كه دستی پيش آرد تا بگيری
گدای دردمند بی نوايت
چنان پروانه های نا شكيبا
به هر سو می زنم پر در هوايت
كجائی تا نشيند نرم نرمك
دل بی پرده پای بارگاهت
منم آن موج خسته مانده بر خاك
كه يك شب روی ساحل باز ماندم
به دريا لحظه لحظه چشم دارم
بفرمايد بسويش باز گردم
مخواه ای عشق ما تنها بميريم
كه تا رخ بر نتابانی نميرم
اسير ديده امساكی تو
اسير بازتابی در ضميرم
ناهيد صابری
تاريخ ويرايش : ۱۳۸۶/۱۲/۱۸
۱۸ اسفند ۱۳۸۶
نگاه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۵ نظر:
سلام ... نمي دونم اين پيغام بالاخره به دست شما مي رسه يا نه ولي اميدوارم كه برسه ... مي خواستم بگم از اينكه با شما اشنا شدم خيلي خوشحالم و اميدوارم هميشه و در تمام مراحل زندگيتون موفق باشيد .. حتما ً باز بهتون سر مي زنم ... يا حق
Mamnoon agha Mehdi, khosh hal misham baz ham sar bezanid, az pishnahad haye shoma esteghbal mikonam.
سلام ناهید جان
خوشحالم که می نویسی
خوشحال ترم که می خوانم
موفق باشی دوست من
mamnoon sharareye aziz.
ناهید عزیز
شعر هایتان را خواندیم و پسندیدیم...
"... اسیر بازتابی در ضمیرم..." زیبا بود...
شما هم در این امریکای جهانخوار معیشت میکنید؟
ارسال یک نظر